لعنت به این خود آزار، سیگار پشت سیگار...
|
گزینه اول: طرف یه داستان تعریف میکنه که دخترِ قضیه نود درصد شبیه خودشه و پسرِ قضیه کلا شبیه من نیست. بعد میگه این رابطه فعلی یکی از دوستام هست و از من واسه حل مشکل دوستش راهنمایی میخواد. این جلسه رایگان بود اما از این به بعد واسه هر نیم ساعت مشاوره، صد و ده تومن میگیرم. چون آشنا هستی و س.ک.ست خوبه نهایت ده درصد میتونم بهت تخفیف بدم. قبل از هر مشاوره هم ارائه جواب آزمایش به روزِ اچپیوی الزامی است، حتی شما دوست عزیز!
گزینه دوم: این یارو که هیچی نداره رفته مسافرت و ناناستاپ واسه من گزارش تصویری و ویدئویی میفرسته و میگه جات خالی! عزیزم من اگه به کسشعریجات زندگی شما و دیگران علاقه داشتم، اینستا میداشتم و از رابطه خندهدارم با تو استوریهای متعدد میذاشتم و از جماعت هیچیندارتر از خودت (عصبیام؟!) نزدیک به نیم میلیون فالوور جمع میکردم و «کِشبیوتی» میشدم یا شاید هم «مِستر لقمه». پس عزیزم بیا نه راجع به خودمون صحبت کنیم نه راجع به دیگران. اگه هم نمیتونی بیا خفه شیم و کمتر میانمایه باشیم. سپاس از تو و بوس رو لُپات.
گزینه سوم: اون یکی رفته با یه بابایی سفر خارج از کشور و خوشحاله که همه هزینههاش با طرفش بوده. ما آخر نفهمیدیم تو امتیازت با تیغ زدن جوونهای مملکت میره بالا یا با کتابهایی که فقط مقدمههاشون رو خوندی؟ البته خودِ هایدگر هم دنبال همین پرسش بنیادین بود که متاسفانه عمرش کفاف به جواب نداد.
گزینه من: دلم میخواد همه دور و بریهام رو ریست کنم. بعد اون موقع که داریم آشنا میشیم بگم ببخشید من یه کار اضطراری واسم پیش اومده و باید هر چه سریعتر زندگیمو نجات بدم و به چشم برهمزدنی توی افق محو شم.